کـــــــــــافـــی نــــت عصــــــــر جـــــــدیـــــــــــد


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر و اجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و شیعته و المستشهدین بین یدیه فی جمله اولیائک
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



آیا از مطالب وبلاگ راضی هستید؟

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 36
بازدید دیروز : 28
بازدید هفته : 192
بازدید ماه : 191
بازدید کل : 28550
تعداد مطالب : 339
تعداد نظرات : 17
تعداد آنلاین : 1


لوگوی حمایتی حضرت مهدی

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

سایت خدماتی بیست تولز

انجام میدم | از روی عکس مورد نظر شما سیاه قلم کار کنم AnjamMidam.Com انجام میدم | از روی عکس مورد نظر شما سیاه قلم کار کنم AnjamMidam.Com

به هر کس به اندازه معرفتش بايد احسان کرد
نویسنده : منتظر...
تاریخ : پنج شنبه 27 آذر 1393

به هر کس به اندازه معرفتش بايد احسان کرد

مردي باديه نشين نزد امام حسين(ع) رفت و گفت: «اي پسر رسول خدا ... ديه کامل انساني بر گردنم است. اما من اين اندازه پول ندارم که بتوانم با آن بدهي ام را تسويه کنم. از طرفي ميان اهل بيت(ع) نيز سخاوتمندتر از شما نيافتم.»
امام حسين(ع) فرمودند: «از تو سه سئوال مي پرسم. اگر بتواني به هر کدام از سئوال ها پاسخ صحيح بدهي ثلث بدهي ات را مي پردازم و اگر به هر سه سئوال جواب صحيح دادي، تمام بدهي ات را خودم پرداخت مي کنم.»
مرد عرب گفت: پسر رسول خدا، شما که خاندان علم و معرفت هستيد از من حقير سئوال داريد؟ امام فرمودند: از جدم رسول خدا شنيدم که مي فرمود: «المعروف بقدر المعرفه (نيکي به افراد بايد به اندازه معرفت آن ها باشد.)
حضرت پرسيد: برترين کارها چيست؟
مرد گفت: ايمان به خدا.
حضرت پرسيد: راه نجات از هلاکت چيست؟
مرد جواب داد: توکل و اعتماد به خداوند.
حال بگو زينت آدمي به چيست؟ مرد پاسخ داد: علمي که همراه بردباري باشد. امام فرمودند: اگر اين را نداشت؟ مرد گفت: مالي که با مردانگي همراه باشد. امام فرمودند: اگر اين را نيز نداشت؟ مرد جواب داد: فقري که با صبر توأم باشد. امام گفتند: اگر اين را هم نداشت چه؟ مرد پاسخ داد: در اين صورت زينت او در اين است که صاعقه اي از آسمان فرود آيد و او را بسوزاند.
اباعبدالله تبسمي کردند و يک کيسه هزار ديناري با انگشتري که نگين آن دويست درهم ارزش داشت به او دادند و فرمودند: با اين دينارها قرض خود را ادا کن و با فروش اين انگشتر زندگي ات را اداره کن.
مرد عرب آن ها را گرفت و گفت: خدا داناتر است که رسالت خود را در کجا قرار دهد.

انجام میدم | از روی عکس مورد نظر شما سیاه قلم کار کنم AnjamMidam.Com
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سبک زندگی در بیان امام حسین علیه السلام
نویسنده : منتظر...
تاریخ : پنج شنبه 27 آذر 1393

سبک زندگی در بیان امام حسین علیه السلام

تأملی بر چند سخن امام حسین علیه السلام

مهارت ارتباط

در آموزش مهارت‌های زندگی، توجه ویژه‌ای به مهارت ارتباط مؤثر شده است. ارتباط، یکی از اساسی‌ترین نیازهای انسانی است که زندگی منهای اجتماع، برای او بی‌معناست. مهارت ارتباط به افراد می‌آموزد که چگونه و با چه روش‌هایی به یک ارتباط موفق دست یابند؛ ارتباطی که بتوان با آن به اهداف موردنظر رسید. افراد نیز در روان‌شناسی از نظر سطح ارتباط، در دسته‌بندی‌های گوناگون جای می‌گیرند. در سخنی از امام حسین علیه السلام ، به نکته‌ای برمی‌خوریم که سطحی فراتر از آنچه را بشر امروزی به آن دست یافته، مطرح می‌کند. ایشان ماهرترین فرد در مهارت ارتباط را چنین معرفی می‌کنند: «إنّ أوْصَلَ النّاسِ مَن وَصَلَ مَن قَطَعَهُ؛ قوی‌ترین فرد در ایجاد ارتباط کسی است که با کسی که از او بریده رابطه برقرار کند.»1 چنین نگرشی، سطح انتظار از ارتباط کارآمد را به حدی بالا می‌برد که در جامعه اسلامی، یک فرد، به ایجاد ارتباطات گسسته شده بیندیشد. طبیعی است که این پیوند، دشوارتر از دیگر شاخه‌های ارتباط است.


هوش معنوی

دسته‌بندی‌های گوناگونی از هوش شده است،‌ همچنان‌که تعریف‌های متفاوتی از این موهبت خداوندی وجود دارد. به تعبیری برآیند هوش، توان بهره‌مندی از آن برای رسیدن به شکوفایی و کام‌یابی است. در نگاه امام حسین علیه السلام ، فرد مؤمن برای رسیدن به خداوند، از ابزارهای گوناگون کمک می‌گیرد. او برای تقرب به خدا، از شناخت خود شروع می‌کند و برای شناخت خود، ملاک دارد نه احساس. معیارهای فرد با ایمان، قوانین محکم و روشنی است که از پروردگارش به او رسیده است. فرد با ایمان، خود را تنها نمی‌‌بیند و دست خالی هم نیست. این سخن حضرت اباعبدالله گویای جان کلام ماست:
إنّ المؤمنَ اتّخَذَ اللّه َ عِصْمتَهُ و قولَهُ مِرآتَهُ؛ فمَرّةً یَنظُرُ فی نَعْتِ المؤمنینَ و تارةً یَنظُرُ فی وَصفِ المُتَجَبّرینَ، فهُو مِنهُ فی لَطائفَ و مِن نفسِهِ فی تَعارُفٍ و مِن فِطْنَتِهِ فی یقینٍ و مِن قُدْسِهِ علی تَمکینٍ.2
به راستی مؤمن، خدا را نگه‌دار خود [از گزندها و گناهان] و گفتار او (قرآن) را آینه خود گرفته است؛ گاهی [در این آینه] به اوصاف مؤمنان می‌نگرد و گاهی به اوصاف گردن‌کشان می‌نگرد و در آن، نکته‌ها می‌بیند و خود را شناسایی می‌کند و به هوشیاری خود یقین می‌کند و به پاکی خود اطمینان می‌یابد.

بقیه را در ادامه مطلب ببینید ....

انجام میدم | از روی عکس مورد نظر شما سیاه قلم کار کنم AnjamMidam.Com
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
داستان آموزنده سنگ یا برگ !
نویسنده : منتظر...
تاریخ : چهار شنبه 19 آذر 1393

داستان آموزنده سنگ یا برگ !

 

داستان سنگ یا برگ,داستانهای آموزنده,

مرد جوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود. استادی از آنجا می‌گذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست. مرد جوان وقتی استاد را دید بی اختیار گفت: «عجیب آشفته‌ام و همه چیز زندگی‌ام به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمی‌دانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟"»

 

بقیه در ادامه مطلب ...

انجام میدم | از روی عکس مورد نظر شما سیاه قلم کار کنم AnjamMidam.Com
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
داستان عاشقانه مرا بغل کن !
نویسنده : منتظر...
تاریخ : چهار شنبه 19 آذر 1393

داستان عاشقانه مرا بغل کن !

روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد. شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى‌ حمل و نقل کالا در شهر استفاده مى‌کرد براى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد. زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد که ناگهان شوهرش گفت: «مرا بغل کن.»


زن پرسید: «چه کار کنم؟» و وقتی متوجه حرف شوهرش شد ناگهان صورتش سرخ شد. با خجالت کمر شوهرش را بغل کرد و کم کم اشک صورتش را خیس نمود. به نیمه راه رسیده بودند که زن از شوهرش خواست به خانه برگردند.


بقیه در ادامه مطلب ...

انجام میدم | از روی عکس مورد نظر شما سیاه قلم کار کنم AnjamMidam.Com
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
داستان زیبای ، رفافت یعنی این...
نویسنده : منتظر...
تاریخ : چهار شنبه 19 آذر 1393

داستان زیبای ، رفافت یعنی این...

 

داستان زیبای رفافت,داستان,داستان کوتاه,

دوست دیرینه اش در وسط میدان جنگ افتاده ، می توانست بیزاری و نفرتی که از جنگ تمام وجودش را فرا گرفته ، حس کند.سنگر آنها توسط نیروهای بی وقفه دشمن محاصره شده بود.

سرباز به ستوان گفت که آیا امکان دارد بتواند برود و خودش را به منطقه مابین سنگرهای خود دشمن برساند و دوستش را که آنجا افتاده بود بیاورد؟ ستوان جواب داد: می توانی بروی اما من فکر نمی کنم که ارزشش را داشته باشد، دوست تو احتمالا مرده و تو فقط زندگی خودت را به خطر می اندازی.

بقیه در ادامه مطلب ...

انجام میدم | از روی عکس مورد نظر شما سیاه قلم کار کنم AnjamMidam.Com
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
صرف شام با زنی دیگر
نویسنده : منتظر...
تاریخ : چهار شنبه 19 آذر 1393

صرف شام با زنی دیگر

صرف شام با زنی دیگر,داستان,داستانک,داستان کوتاه

روزی همسرم از من خواست که با زن دیگری برای شام و سینما بیرون بروم. او گفت که مرا دوست دارد ولی مطمئن است که این زن هم مرا دوست دارد و از بیرون رفتن با من لذت خواهد برد. آن زن مادرم بود که چندین سال پیش از این بیوه شده بود ولی مشغله‌های زندگی و داشتن سه بچه باعث شده بود که من فقط در موارد اتفاقی و نامنظم به او سر بزنم. به او زنگ زدم تا برای سینما و شام بیرون برویم. مادرم با نگرانی پرسید که مگر چه شده؟ او از آن دسته افرادی بود که یک تماس تلفنی شبانه و یا یک دعوت غیرمنتظره را نشانه یک خبر بد می‌دانست. به او گفتم: «به نظر مى‌رسد بسیار دلپذیر خواهد بود که اگر ما امشب را با هم بیرون برویم.»

 

بقیه در ادامه مطلب ...

انجام میدم | از روی عکس مورد نظر شما سیاه قلم کار کنم AnjamMidam.Com
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
عاقبت خیانت در رفاقت ( طنز )
نویسنده : منتظر...
تاریخ : چهار شنبه 19 آذر 1393

عاقبت خیانت در رفاقت

 

عاقبت خیانت در رفاقت

 

دو نفر به اسم محمود و مسعود باهم رفاقتي ديرينه داشتن، تا جايي كه مردم فكر ميكردن اين دو نفر باهم برادرند. روزي روزگاري مسعود نقشه گنجي رو به محمود نشان داد و با هم تصميم گرفتن كه به دنبال گنج برن. يك روز محمود و مسعود از خانواده شان خداحافظي كردن و رفتن. محمود نقشه اي در سر داشت كه وقتي به گنج دست پيدا كرد مسعود رو از سر راهش برداره و اونو بكشه. بعد از چند روز سختي به گنج رسيدند. و محمود طبق نقشه اي كه در سر داشت مسعود رو كشت و گنج رو برداشت و به خانه اش برگشت.
با آن گنج زندگي اش از اين رو به آن رو شد. ولي زن مسعود كه فهميده بود مسعود به دست محمود كشته شد با نا اميدي به شهر مهاجرت كرد و بعد از ادامه تحصيل در يك بيمارستاني به پرستاري مشغول شد. بعد از چند سال كه آبها از آسياب افتاد محمود به دليل بيماري به بيمارستان شهر ميره و اونجا بستري ميشه اتفاقا زن مسعود هم توي همون بيمارستان كار ميكرد كه يكدفعه ديد محمود توي يكي از اتاقها بستري هست.

بقیه در ادامه مطلب ...

انجام میدم | از روی عکس مورد نظر شما سیاه قلم کار کنم AnjamMidam.Com
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
خلقت زن
نویسنده : منتظر...
تاریخ : سه شنبه 18 آذر 1393
قلب زن است که جهان را به چرخش در می‌آورد . زن‌ها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند و می‌دانند که بغل کردن و بوسیدن می‌تواند هر دل شکسته‌ای را التیام بخشد . کار زن‌ها بیش از بچه به دنیا آوردن است .. آنها شادی و امید به ارمغان می‌آورند . آنها شفقت و فکر نو می‌بخشند زن‌ها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند . خداوند گفت: این مخلوق عظیم فقط یک عیب دارد! 
فرشته پرسید: چه عیبی؟!
خداوند گفت: قدر خودش را نمی داند ...
خلقت زن .. شل سیلور استاین
انجام میدم | از روی عکس مورد نظر شما سیاه قلم کار کنم AnjamMidam.Com
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
غبطه میخورم
نویسنده : منتظر...
تاریخ : سه شنبه 18 آذر 1393

روزی سه وعده جای غذا غبطه میخورم...
هرشب به حال اهل بکا غبطه میخورم...   بر چایی ریز روضه یتان وقت ریختن...
بر استکان به قصد شفاغبطه میخورم...

با یاد چای تلخ نجف چای روضه را..
من با نبات و قند نه,با غبطه میخورم.. آنها فدا شدند که ما زندگی کنیم..
من بر رشادت شهدا،غبطه میخورم..
حتی به درد کشته شدن هم نمیخورم...
بر گوسفند نذر عزا،غبطه میخورم..
من روز و شب به کرببلا فکر میکنم..
یعنی همیشه و همه جا،غبطه میخورم

 حال مجاورین حرم هم حکایتی است..
هر شب کنار فاصله ها،غبطه میخورم... دیدم پیاده های حرم پا برهنه اند..
بر زخم ها و تاول پا،غبطه میخورم..
دارد تمام میشود این ماه اشک و خون..
هر دم به ماه خون خدا،غبطه میخورم..

انجام میدم | از روی عکس مورد نظر شما سیاه قلم کار کنم AnjamMidam.Com
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
موسی و بنده بد
نویسنده : منتظر...
تاریخ : سه شنبه 18 آذر 1393

روزی حضرت موسی (ع)رو به بارگاه ملکوتی خداوند کرد و از درگاهش درخواست
نمود:بار الها، می خواهم بدترین بنده ات را ببینم.

 ندا آمد: صبح زود به در ورودی شهر برو. اولین کسی که از شهر خارج شد، او
بدترین بنده ی من است.

حضرت موسی صبح روز بعد به در ورودی شهر رفت. پدری با فرزندش، اولین کسانی
بودند که از شهر خارج شدند.

پس از بازگشت، رو به درگا خداوند کرد و ضمن تقدیم سپاس از اجابت خواسته
اش، عرضه داشت: بار الها ، حل می خواهم بهترین بنده ات را ببینم.

ندا آمد: آخر شب به در ورودی شهر برو. آخرین نفری که وارد شهر شود، او
بهترین بنده ی من است.

هنگامی که شب شد، حضرت موسی به در ورودی شهر رفت...


انجام میدم | از روی عکس مورد نظر شما سیاه قلم کار کنم AnjamMidam.Com
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
سخنی گهر بار از مولا علی علیه السلام
نویسنده : منتظر...
تاریخ : سه شنبه 18 آذر 1393

انجام میدم | از روی عکس مورد نظر شما سیاه قلم کار کنم AnjamMidam.Com
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
کافی نت عصر جدید
نویسنده : منتظر...
تاریخ : سه شنبه 18 آذر 1393

انجام میدم | از روی عکس مورد نظر شما سیاه قلم کار کنم AnjamMidam.Com
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سخنان بزرگان
نویسنده : منتظر...
تاریخ : دو شنبه 17 آذر 1393

سخن را زیوری جز راستی نیست

جامی

 

*******سخنان بزرگان*******

 

آینده را ما می سازیم مگر از دیروز تا امروز را نساخته ایم

حسین بهزاد

 

*******سخنان بزرگان*******

تنها نعمتی که به رنج زیستن می ارزد آزدی است

محمد حجازی
 

*******سخنان بزرگان*******

به زیبائی بیاندیش ، نه برای انگیزش ، که در جهت تعالی
زیبائی به هر جا آرامش می آورد ، چه دست ساز انسان چه طبیعی

پاول ویلسون

 

*******سخنان بزرگان*******

از زندگی خود لذت ببرید
بدون آنکه آنرا با زندگی دیگران مقایسه کنید

کندورسه

 

 

انجام میدم | از روی عکس مورد نظر شما سیاه قلم کار کنم AnjamMidam.Com
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
زیبایی مرد در فصاحت زبان اوست
نویسنده : منتظر...
تاریخ : دو شنبه 17 آذر 1393

زیبایی مرد در فصاحت زبان اوست

حضرت محمد صلی الله علیه و آله

انجام میدم | از روی عکس مورد نظر شما سیاه قلم کار کنم AnjamMidam.Com
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
حکایت جالب روز با چراغ گرد شهر
نویسنده : منتظر...
تاریخ : یک شنبه 16 آذر 1393

حکایت جالب روز با چراغ گرد شهر

 

حکایت,حکایت مثنوی معنوی,حکایت روز با چراغ گرد شهر,حکایت مولانا

راهبی چراغ به دست داشت و در روز روشن در کوچه ها و خیابانهای شهر دنبال چیزی می‌گشت. کسی از او پرسید: با این دقت و جدیت دنبال چه می‌گردی، چرا در روز روشن چراغ به دست گرفته‌ای؟

راهب گفت: دنبال آدم می‌گردم. مرد گفت این کوچه و بازار پر از آدم است. گفت: بله، ولی من دنبال کسی می‌گردم که از روح خدایی زنده باشد. انسانی که در هنگام خشم و حرص و شهوت خود را آرام نگهدارد. من دنبال چنین آدمی می‌گردم. مرد گفت: دنیال چیزی می‌گردی که یافت نمی‌شود.

"دیروز شیخ با چراغ در شهر می‌گشت و می‌گفت من از شیطان‌ها وحیوانات خسته شده‌ام آرزوی دیدن انسان دارم. به او گفتند: ما جسته‌ایم یافت نمی‌شود، گفت دنبال همان چیزی که پیدا نمی‌شود هستم و آرزوی همان را دارم.

منبع:shahredastanha.blogfa.com

انجام میدم | از روی عکس مورد نظر شما سیاه قلم کار کنم AnjamMidam.Com
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
حکایت آموزنده:رنج یا موهبت!
نویسنده : منتظر...
تاریخ : یک شنبه 16 آذر 1393

حکایت آموزنده:رنج یا موهبت!

 

حکایت آموزنده,حکایت آموزنده رنج یا موهبت

آهنگری با وجود رنجهای متعدد و بیماری اش عمیقا به خدا عشق می ورزید. روزری یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت،از او پرسید:تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیبت می کند، را دوست داشته باشی؟

آهنگر سر به زیر اورد و گفت: وقتی که میخواهم وسیله آهنی بسازم،یک تکه آهن را در کوره قرار می دهم.سپس آنرا روی سندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دلخواه درآید.اگر به صورت دلخواهم درآمد،می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود،اگر نه آنرا کنار میگذارم.

همین موصوع باعث شده است که همیشه به درگاه خدا دعا کنم که خدایا ، مرا در کوره های رنج قرار ده ،اما کنار نگذار...

منبع:beheshtesokhan.persianblog.ir

انجام میدم | از روی عکس مورد نظر شما سیاه قلم کار کنم AnjamMidam.Com
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
حکایت جالب چو من آیم او رود !
نویسنده : منتظر...
تاریخ : یک شنبه 16 آذر 1393

گویند حضرت آدم نشسته بود، شش نفر آمدند، سه نفر طرف راستش نشستند و سه نفر طرف چپ.

به یکی از سمت راستی‌ها گفت: «تو کیستی؟»
گفت: «عقل.»
پرسید: «جای تو کجاست؟»
گفت: «مغز.»
از دومی پرسید: «تو کیستی؟»
گفت: «مهر.»
پرسید: «جای تو کجاست؟»
گفت: «دل.»
از سومی پرسید: «تو کیستی؟»
گفت: «حیا.»
پرسید: «جایت کجاست؟»
گفت: «چشم.»
سپس به جانب چپ نگریست و از یکی سؤال کرد: «تو کیستی؟»
جواب داد: «تکبر.»
پرسید: «محلت کجاست؟»
گفت: «مغز.»
گفت: «با عقل یک جایید؟»
گفت: «من که آمدم عقل می‌رود.»
از دومی پرسید: «تو کیستی؟»
جواب داد: «حسد.»
محلش را پرسید.
گفت: «دل.»
پرسید: «با مهر یک مکان دارید؟»
گفت: «من که بیایم، مهر خواهد رفت.»
از سومی پرسید: «کیستی؟»
گفت: «طمع.»
پرسید: «مرکزت کجاست؟»
گفت: «چشم.»
گفت: «با حیا یک جا هستید؟»
گفت: «چون من داخل شوم، حیا خارج می شود.»

انجام میدم | از روی عکس مورد نظر شما سیاه قلم کار کنم AnjamMidam.Com
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
داستان پندآموز:فکر نکنید دیگران احمقند!
نویسنده : منتظر...
تاریخ : یک شنبه 16 آذر 1393

داستان پندآموز:فکر نکنید دیگران احمقند!

داستان پندآموز,داستان,داستاهای آموزنده


عتیقه‌ فروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید کاسه‌‌ای نفیس و قدیمی دارد که در گوشه‌ای افتاده و گربه‌ای در آن آب می‌خورد.

 با خود گفت اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت می‌شود و قیمت گرانی بر آن می‌نهد. پس رو به رعیت کرد و گفت: عموجان چه گربه قشنگی داری؛ حاضری آن را به من بفروشی؟


 رعیت گفت: چند می‌خری؟
 - یک درهم.


 رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه‌فروش داد و گفت: خیرش را ببینی.


 عتیقه‌فروش پیش از خروج از خانه قیافه خونسردی به خود گرفت و گفت: عموجان این گربه ممکن است در راه تشنه‌ شود، بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشی.


ب ق ی ه د ر ا د ا م ه م ط ل ب ...

انجام میدم | از روی عکس مورد نظر شما سیاه قلم کار کنم AnjamMidam.Com
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
داستان زیبای بهشت خاکستر
نویسنده : منتظر...
تاریخ : یک شنبه 16 آذر 1393

 

داستان زیبای بهشت خاکستر (اصحاب الجنه)

 

داستان زیبای بهشت خاکستر,داستان,داستانهای قرآنی

در بنی اسرائیل مردی نیکوکار زندگی می کرد و دارای باغی بود که در آن انواع درختان و محصولات دیگر وجود داشت.

صاحب باغ به فقرا توجهی کامل داشت؛ از این رو به هنگام برداشت محصول ، مستمندان را دعوت می کرد و از هر نوع محصولی که داشت سهم آنها را می داد و فقرا هم او را دعا می کردند و این سبب برکت بیشتر اموال او می گردید. سال ها بر این منوال گذشت تا این که مرد نیکوکار در گذشت و بوستان او به سه فرزندش به ارث رسید…

بقیه در ادامه ی مطلب ...

انجام میدم | از روی عکس مورد نظر شما سیاه قلم کار کنم AnjamMidam.Com
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
حکایت به مشکلات بخندید !
نویسنده : منتظر...
تاریخ : یک شنبه 16 آذر 1393

حکایت به مشکلات بخندید !

 

حکایت به مشکلات بخندید,حکایت,حکایت آموزنده

  مرد جوانی که می خواست راه معنویت را طی کند به سراغ استاد رفت. استاد خردمند گفت: تا یک سال به هر کسی که به تو حمله کند و دشنام دهد پولی بده.


تا دوازده ماه هر کسی به جوان حمله می کرد جوان به او پولی میداد. آخر سال باز به سراغ استاد رفت تا گام بعد را بیاموزد.


ادامه ی مطلب را ببینید ...

انجام میدم | از روی عکس مورد نظر شما سیاه قلم کار کنم AnjamMidam.Com
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
داستان زیبای “دعای مادر”
نویسنده : منتظر...
تاریخ : یک شنبه 16 آذر 1393

 

داستان زیبای “دعای مادر”

دعای مادر,داستان زیبای دعای مادر,

پزشک و جراح مشهور (د.ایشان) روزی برای شرکت در یک کنفرانس علمی که جهت بزرگداشت و تکریم او بخاطر دستاوردهای پزشکی اش برگزار میشد ، باعجله به فرودگاه رفت .
بعد از پرواز ناگهان اعلان کردند که بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه ، که باعث از کارافتادن یکی از موتورهای هواپیما شده ، مجبوریم فرود اضطراری در نزدیکترین فرودگاه را داشته باشیم .

دکتر بلافاصله به دفتر استعلامات فرودگاه رفت و خطاب به آنها گفت : من یک پزشک متخصص جهانی هستم و هر دقیقه برای من برابر با جان خیلی انسانها هاست و شما میخواهید من 16ساعت تو این فرودگاه منتظر هواپیما بمانم ؟

یکی از کارکنان گفت : جناب دکتر ، اگر خیلی عجله دارید میتونید یک ماشین کرایه کنید ، تا مقصد شما سه ساعت بیشتر نمانده است  ، دکتر ایشان با کمی درنگ پذیرفت و ماشینی را کرایه کرد و براه افتاد که ناگهان در وسط راه اوضاع هوا نامساعد شد و بارندگی شدیدی شروع شد بطوری که ادامه دادن برایش مقدور نبود .

ساعتی رفت تا اینکه احساس کرد دیگه راه راگم کرده خسته و کوفته و درمانده و با نا امیدی به راهش ادامه داد که ناگهان کلبه ای کوچک توجه او را به خود جلب کرد .

بقیه در ادامه مطلب

انجام میدم | از روی عکس مورد نظر شما سیاه قلم کار کنم AnjamMidam.Com
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
اجر ، پاداش و ثواب فراوان نماز جماعت
نویسنده : منتظر...
تاریخ : سه شنبه 11 آذر 1393

اجر ، پاداش و ثواب  فراوان نماز جماعت

 

پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند : صلاه الرجل في جماعه ، خير من صلاته في بيته أربعين سنه . قيل يا رسول الله ! صلاه يوم ؟ فقال : صلاه واحده ؛

نمازي که شخص با جماعت مي خواند بهتر است از اين که در خانه اش چهل سال نماز بگزارد . گفته شد اي رسول خدا ! نماز يک روز بهتر از نماز چهل است؟ فرمود : يک نماز

. مستدرک الوسائل ، ج 6 ، ص 446 به نقل از سایت راسخون

 

و همچنین حدیث جالبی در بیان فضیلت نماز جماعت است که قسمتی از آن ‏در رساله‏های عملیه هم ذکر شده است. ترجمه تمام حدیث چنین است: 

اگر اقتدا کننده ۱ نفر باشد، پاداش ۱۵۰ نماز داده می‏شود. 

اگر اقتدا کننده ۲ نفر باشد، پاداش ۶۰۰ نماز داده می‏شود. 

اگر اقتدا کننده ۳ نفر باشد، پاداش ۱۲۰۰ نماز داده می‏شود. 

اگر اقتدا کننده ۴ نفر باشد، پاداش ۲۴۰۰ نماز داده می‏شود. 

اگر اقتدا کننده ۵ نفر باشد، پاداش ۴۸۰۰ نماز داده می‏شود. 

اگر اقتدا کننده ۶ نفر باشد، پاداش ۹۶۰۰ نماز داده می‏شود. 

اگر اقتدا کننده ۷ نفر باشد، پاداش ۱۹۲۰۰ نماز داده می‏شود. 

اگر اقتدا کننده ۸ نفر باشد، پاداش ۳۶۴۰۰ نماز داده می‏شود. 

اگر اقتدا کنندگان و امام جماعت ‏به ۱۰ نفر رسیدند، پاداش‏۷۲۸۰۰ نماز دارد.  

ولی، همین که عدد افراد از ده نفر گذشت، اگر تمام آسمانها کاغذ و دریاها مرکب و درختها قلم و جن و انس و ملائکه نویسنده شوند نمی توانند ثواب یک رکعت آن را بنویسند.

مستدرک الوسائل، ج ۱ ص ۴۸۷، رساله حضرت امام، مسئله ۱۴۰۰. 

 ادامه دارد ...

 

انجام میدم | از روی عکس مورد نظر شما سیاه قلم کار کنم AnjamMidam.Com
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
تبریک
نویسنده : منتظر...
تاریخ : یک شنبه 9 آذر 1393

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

میلاد مسعود امام موسی کاظم علیه السلام را به امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف تبریک و تهنیت عرض می نمایم .

همچنین بر تمامی شیعیان این میلاد مبارک را تبریک و شادباش می گویم .

انجام میدم | از روی عکس مورد نظر شما سیاه قلم کار کنم AnjamMidam.Com
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ماجرای ولادت امام موسی کاظم علیه السلام
نویسنده : منتظر...
تاریخ : شنبه 8 آذر 1393

ماجرای ولادت امام موسی کاظم علیه السلام

امام موسی کاظم علیه السلام,ولادت امام موسی کاظم علیه السلام,ماجرای تولد امام موسی کاظم(ع)

ولادت امام موسی کاظم علیه السلام
به نظر می رسد که روستای ابواء واقع در بین مکه و مدینه بیش از سایر اماکن قافله های حجاج اهل بیت را به سوی خود جلب می کرد زیرا آرامگاه مادر پیامبر آمنه دختر وهب در آنجا قرار داشته است.
در راه بازگشت از حج بیت الله الحرام (بحارالانوار، ج 48، ص 4، المحاسن، ج 2، ص 418) قافله امام ابو عبدالله الصادق (علیه السلام) در این روستا توقف کرد. آن روز بنابر مشهورترین روایات 7 صفر سال 128 هـ .ق بود که امام برای میهمانانش سفره غذا گسترده بود که پیکی از جانب زنانش به سوی او آمد تا مژده ولادت خجسته فرزندش را به وی برساند.


در روایتی که از منهال قصاب نقل کرده اند آمده است :
«به قصد مدینه از مکه بیرون شدم و همین که به ابواء رسیدم شنیدم که امام صادق (علیه السلام) صاحب فرزند شده است. من زودتر از آن حضرت به مدینه وارد شدم و ایشان یک روز پس از من به مدینه رسید. ایشان (به خاطر ولادت نوزاد) سه روز به مردم طعام داد و من نیز یکی از کسانی بودم که بر سفره طعام امام حاضر می شدم و چنان غذا می خوردم که تا روز بعد نیازی به غذا نداشتم و روز بعد باز بر سفره او حاضر می شدم. من سه روز از طعام آن حضرت خوردم و تا فردا هیچ غذایی نمی خوردم».


در حدیثی از ابو بصیر آمده است :‌
«در سالی که فرزند ابو عبدالله (علیه السلام) امام موسی زاده شد من با آن حضرت همراه بودم . در ابواء فرود آمدیم. ابو عبدالله برای ما و اصحابش سفره غذا گسترده بود ، بسیار و نیکو.در همام حال که ما مشغول خوردن بودیم پیک «حمیده» نزد آن حضرت آمد و گفت: حمیده می گوید: اثر وضع حمل در من ظاهر شده است و خود مرا فرمودی که از این امر آگاهت کنم که این فرزند همچون فرزندان دیگر نیست.


پس ابو عبدالله (علیه السلام) شادمان و خوشحال برخاست و دیری نپایید که به نزد ما برگشت در حالیکه آستینهای خود را بالا زده بود و لبخندی بر لب داشت.
ما گفتیم : خداوند همواره لبت را خندان و دیده ات را روشن گرداند! حال حمیده چگونه شد ؟ فرمود: خداوند پسری به من بخشید که بهترین مخلوق اوست و حمیده درباره او خبری به من داد که من از وی بدان داناتر بودم . گفتم: فدایت شوم حمیده درباره او به شما چه خبری داد ؟ فرمود:حمیده خبر داد که چون نوزاد به دنیا آمد دستانش را بر زمین نهاد و سرش را رو به آسمان گرفت . من نیز بدو گفتم که این علامت رسول خدا و علامت امامت است.


سپس پرسیدم : فدایت شوم چگونه این علامت امام است؟
فرمود:شبی که نطفه جدم در آن بسته شد کسی پیش جد پدرم که خوابیده بود آمد و کاسه ای برای او آورد. در آن کاسه شربتی روان تر از آب سپیدتر از شیر نرم تر از شیره و شیرین از شهد و سردتر از یخ بود. پس آن را به وی نوشانید و بدو گفت که آمیزش کند. او نیز شادمان و خوشحال برخاست و آمیزش کرد و نطفه جدم بسته شد و در شبی که نطفه پدرم در آن به هم رسید کسی نزد جدم در آمد و او را نوشانید همچنان که جد پدرم را نوشانیده بود و سپس وی را دستور آمیزش داد و او خوشحال و شادمان برخاست و نطفه پدرم بسته شد.


شبی که نطفه من درآن به وجود آمد کسی نزد پدرم درآمد و او را نوشانید و بدو دستور آمیزش داد چنان که به دیگران دستور داده بود.پدرم خوشحال و شادمان برخاست و نطفه من در آن شب بسته شد.
شبی که نطفه این پسرم (امام موسی (علیه السلام)) پدید آمد کسی نزد من بیامد همچنان که نزد جد پدرم و جد خودم در آمده بود و مرا نوشانید چنان که آنان را نوشانیده بود . من خوشحال و شادمان با آگاهی از آنچه خداوند به من ارزانی فرموده بود برخاستم و نطفه این نوزاد بسته شد. پس بدو تمسک کنید که به خدا او پس از من صاحب الامر شماست».( بحارالانوار، ج 48، ص 2)

همین که امام به مدینه بازگشت سه روز به مردم طعام داد و مردم خبر ولادت این نوزاد فرخنده را به یکدیگر نوید دادند.

 

امام موسی کاظم علیه السلام,ولادت امام موسی کاظم علیه السلام,ماجرای تولد امام موسی کاظم(ع)

 

پدر و مادر امام کاظم (ع)
پدرش : پیشوای هدایت ابو عبدالله جعفر بن محمد (علیه السلام) ملقب به صادق بود .
مادرش : حمیده بربریه که شاید از مردم اندلس و یا از مردم مغرب بوده است. لقب این زن بزگوار «حمیده مصفاه» بود.
حمیده یکی از زنان با فضیلت به شمار می آمد زیرا به کار مهم نشر رسالت همت می گماشت و در این راه برخی از احادیث همسر بزرگوارش را نیز روایت می کرد.


از ابن سنان از سابق بن ولید از معلی بن خنیس روایت شده است که ابوعبدالله (علیه السلام) فرمود :
«حمیده مثل شمش طلا از هر آلودگی و چرکی پیراسته است. فرشتگان پیوسته او را پاسبانی می کردند تا به من رسید و این کرامتی از خداوند بود در حق من و حجت پس از من». ( بحارالانوار، ج 48، ص 6 به نقل از کافی، ج 1، ص 477)


امامت
حضرت موسی کاظم علیه السلام ، از 21 سالگی، رهبری مسلمانان را برعهده گرفتند و تا زمان شهادت، 35 سال رهبر مردم بودند. به ایشان، به دلیل خوبی هایی که داشتند، لقب هایی چون کاظم (کسی که خشم خود را کنترل می کند)، صابر (صبر کننده)، صالح (درستکار) و امین داده اند. ایشان یک لقب مهم دیگر هم به نام باب الحوائج دارند. این لقب، به این معناست که اگر کسی خواسته و آرزویی از خداوند داشته باشد، با توسل و واسطه قرار دادن امام کاظم علیه السلام می تواند به آرزوی خود برسد.


شخصیت اخلاقی امام موسی کاظم (ع)
او در علم و تواضع و مكارم اخلاق و كثرت صدقات و سخاوت و بخشندگی ضرب المثل بود. بدان و بداندیشان را با عفو و احسان بیكران خویش تربیت می فرمود. شبها بطور ناشناس در كوچه های مدینه می گشت و به مستمندان كمك می كرد. مبلغ دویست، سیصد و چهارصد دینار در كیسه ها می گذاشت و در مدینه میان نیازمندان قسمت می كرد. صرار (كیسه ها) موسی بن جعفر در مدینه معروف بود. و اگر به كسی صره ای می رسید بی نیاز می گشت معذلك در اطاقی كه نماز می گذارد جز بوریا و مصحف و شمشیر چیزی نبود.

 

نجمه همسر امام
نجمه، مادر بزرگوار امام رضا (علیه السلام) و از زنان مؤمنه، پارسا، نجیب و پاكیزه بود. حمیده، همسر امام صادق (علیه السلام)، او را كه كنیزى از اهالى مغرب بود، خرید و به منزل برد.
نجمه در خانه امام صادق (علیه السلام)، حمیده خاتون را بسیار احترام مى كرد و به خاطر جلال و عظمت او، هیچ گاه نزدش نمى نشست! روزى حمیده در عالم رویا، رسول گرامى اسلام (صلی الله علیه وآله) را دید كه به او فرمودند: اى حمیده! نـجـمـه را به ازدواج فرزند خود موسى درآور زیرا از او فرزندى به دنیا خواهد آمد كه بهترین فرد روى زمین باشد.

 

پس از این پیام، حمیده به فرزندش امام كاظم (علیه السلام) فرمود: پسرم! نـجـمـه بانویى است كه من هرگز بهتر از او را ندیده ام، زیرا در زیركى و محاسن اخلاق، مانندى ندارد. من او را به تو مى بخشم، تو نیز در حق او نیكى كن. ثـمـره ازدواج امـام مـوسـى بـن جعفر (علیه السلام) و نجمه، نورى شد كه در شكم مادر به تسبیح و تهلیل مـشـغـول بـود و مـادر از آن، احـسـاس سنگینى نمى كرد وچون به دنیا آمد، دست ها را بر زمین گذاشت، سر را به سوى آسمان بلند كرد و لب هاى مباركش را به حركت درآورد: گویا با خدایش راز و نیاز مى كرد. پس از تولد امام هشتم (علیه السلام)، این بانوى مكرمه با تربیت گوهرى تابناك، ارزشى فراتر یافت.


فرزندان امام
بنا به گفته شیخ مفید در ارشاد امام موسی كاظم (علیه السلام) سی و هفت فرزند پسر و دختر داشت كه هیجده تن از آنها پسر بودند و علی بن موسی الرضا (علیه السلام) امام هشتم افضل ایشان بود. از جمله فرزندان مشهور آن حضرت احمد بن موسی و محمد بن موسی و ابراهیم بن موسی بودند. یكی از دختران آن حضرت فاطمه معروف معصومه سلام الله علیها است كه قبرش در قم مزار شیعیان جهان است. عدد اولاد آن حضرت را كمتر و بیشتر نیز گفته اند.


تأثیر علمی آن بزرگوار
امام هفتم (علیه السلام) با جمع روایات و احادیث و احكام و احیای سنن پدر گرامی و تعلیم و ارشاد شیعیان، اسلام راستین را كه با تعالیم و مجاهدات پدرش جعفر بن محمد (علیه السلام) نظم و استحكام یافته بود حفظ و تقویت كرد و علی رغم موانع بسیار در راه انجام وظایف الهی تا آنجا پایداری كرد كه جان خود را فدا ساخت.

منابع :

tebyan.net
سایت حوزه
کتاب زندگانی چهارده معصوم، امام موسی کاظم علیه‌السلا م

انجام میدم | از روی عکس مورد نظر شما سیاه قلم کار کنم AnjamMidam.Com
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

 ❄چرا نماز ظهر میخوانیم اول همه عالم تسبیح خدا می گویند زشت است که امت من
تسبیح خدا نگوید دوم ظهر وقت به جهنم رفتن جهنمیان است لذا هرکه در این ساعت
مشغول عبادت شود از جهنم  بیمه میشود ❄
چرا نماز عصر  می خوانیم عصر زمان خطای ادم و حواست و ما ملزم شدیم در این ساعت
نماز بخوانیم و بگوییم ما تابع دستور خداییم  ❄
چرا نماز مغرب می خوانیم مغرب لحظه پذیرفته شدن توبه حضرت ادم است و ما همه
به شکرانه ان نماز می خوانیم ❄
نماز عشا را برای روشنایی و راحتی قبر امتم قرار داد ❄
نماز صبح اغاز فعالیت شیطان است هرکه در ساعت نماز  بگذارد و خود را در معرض نسیم
الهی قرار دهد از شر شیطان در امان میماند

منبع علل الشرایع شیخ صدوق ص ۳۳۷

انجام میدم | از روی عکس مورد نظر شما سیاه قلم کار کنم AnjamMidam.Com
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان کـــــــــــا




آمار مطالب

:: کل مطالب : 339
:: کل نظرات : 17

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 36
:: باردید دیروز : 28
:: بازدید هفته : 192
:: بازدید ماه : 191
:: بازدید سال : 1907
:: بازدید کلی : 28550

RSS

Powered By
loxblog.Com